دنیــــــــای آبتیــــن
آبتین وعروسکش
نمیدونم چرا نمیتونم به کسایی که با تمام وجود دوست دارم محبت کنم. خدایا کمکم یاد بگیرم چطور میتونم به کسایی دوستدارم بفهمونم دوستشون دارم. روحم آزرده مرا وسوسه بیهوده مکن دوست داشتن یعنی: اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی.... هربار میگه این دفعه آخریه که میبخشمت.... و بازم با اخم میاد تو بغلت لالا لا لا بخواب دنیا قشنگ نیست لالا لا لا دلِ دنیا یه رنگ نیست ببند چشماتو، چشمات تیر داره بخواب جون دلم، شب وقت جنگ نیست * لالا لا لا بخواب چشم تو شیرین لالا لا لا بخواب اى عشق دیرین بخواب دیره، شب از نیمه گذشته لالا کن تا ببینى خواب رنگین لالا لا لا بخواب دردت به جونم نباشم غصه از چشمات بخونم لالا لا لا بخواب تنهایی سخته بخواب من تا ابد پیشات میمونم * لالا لا لا بخواب عاشق بیداره براى خاطر تو بىقراره لالایى کن دلش آروم بگیره که دنیاش بى تو معنایى نداره * لالا لا لا دل تو جای غم نیست دو چشمون قشنگت جای نم نیست بخواب من غصههاتو بر میدارم آخه سهم من از عشق تو کم نیست * لالا لا لا دلت هیچوقت نگیره لالا کن قلب من پیشت اسیره بخواب تا من نبینم گریههاتو که هر آهات برای من یه تیره * لالا لا لا بخواب پاییز رسیده تابستون رفته و دنیا خوابیده لالا لا لا زمستون هم تو راهه ولی بی تو بهار واسم بعیده * لالا لا لا شب از نیمه گذشته بخواب دنیا بدون عشق زشته لالا لا لا سفر دلتنگى داره آخه هر کس که رفته برنگشته * لالا لا لا دل من بی تو خوونه لالا لا لا بیا برگرد به خونه لالا لا لا دیگه دیره واسه قهر بخواب امشب شب آشتیکنونه * لالا لا لا قنارىها چه خستهاند لالا بال و پر طوقى رو بستهاند بخواب فردا تو آزادى دوباره اسیر اونه که قلبش رو شکستهاند * لالا لا لا گل بادومه چشمات واسه عاشقکشی محکومه چشمات هزارتا کشته داده هر نگاهت لالا لا لا ولی مظلومه چشمات * لالا لا لا گل باغ اناری نگاهت عاشقه لنگه نداری بخواب، جونم به دستای تو بنده بخواب از عاشقی دست برنداری * لالا لا لا عزیز دل شکسته بخواب مهتاب روی ایوون نشسته لالایی کن که ماه من تو هستی بخواب عاشق به دنیا دل نبسته * لالا لا لا بخواب اى نازنینم بخواب عمرم، بخواب جون شیرینم بخواب شاید منو توو خواب دیدى بخواب، خوابو توى چشمات مىبینم * لالا لا لا گل بىتاب مینا لالا لا لا دل تنهاى شیدا لالا لا لا که چشمات مست خوابه لالا لا لا، لالا لا لا، لالا، لا * لالا لا لا گل شببو دمیده لالا لا عطر تو از شب رسیده لالا لا لا بخواب عشقم، امیدم بخواب، یادِ تو توو شبهام پیچیده * لالا لا لا گل داغ شقایق بخواب، یادش بخیر روزای سابق من از دلتنگیام برات میخونم لالا لا لا دل پُر درد عاشق * لالا لا لا گل نرگس گل زرد لالا لا لا دل عاشق پُرِ درد بخواب من بی تو فردایی ندارم میشینم منتظر، تو زود برگرد * لالا لا لا که گلها خار دارن و بلبلها به عشق اصرار دارن لالا لا لا بخواب ای عشق ِ خسته دلای ما غم ِ بسیار دارن * لالا لا لا شب عاشق درازه بخواب بین من و تو عشق رازه لالا لا لا صبوری کن توو این عشق بخواب آخه خدا عاشق نوازه * لالا لا لا گل خندون پسته لالا لا لا توو قلبت کی نشسته؟ بخواب تا رازمون مخفی بمونه نمیفهمه کسی از چشم بسته * لالا لا لا صبورى درد داره و دنیا شیوهى نامرد داره نگاهت مىکنم وقتى که خوابى گل نرگس نگاهى زرد داره * لالا لا لا گل نازم توی خواب گل نیلوفر تنها به مرداب بخواب ماه منی، چشمات روشن پلنگ بیقرار توو نور مهتاب * لالا لا لا چه بیتابی تو امشب چرا ای گل نمیخوابی تو امشب لالا لا لا دو چشمونت ستاره است به این دنیا نمیتابی تو امشب؟ * لالا لا لا دلش خوونه گل ِ سرخ قناری پرشکسته کاکل ِ سرخ لالایی کن شب دوریت سخته بخواب با لای لای ِ بلبل ِ سرخ * لالا لا لا گل آفتابگردون بخواب از عاشقى رو بر نگردون لالایى کن که از عشق تو هر شب دلم صاحب خونهست، یاد تو مهمون * لالا لا لا گل رُز ِ شکفته لالا این دل پُر از راز نهفته تو چشماتو ببند جوری که انگار کسی زیر گوشات لالایی گفته * لالا اسمت خوشآهنگه همیشه لالا یادت چه پر رنگه همیشه بخواب عشقت منو دیوونه کرده لالا این دل برات تنگه همیشه * لالا لا لا میباره بارون بخواب عشقم با لب خندون لالا لا لا بی تو میمیرم غم لیلی، دوری مجنون * لالا لا لا شب نمیمونه بخواب بی تو خونه زندونه عزیز امشب آسمون خسته است لالا کن دنیا پریشونه * لالا لا لا لا گل پَرپَر گل پژمرده، چشای تر لالا تنگ میشه دلم واست نمیشه بی تو شبم آخر * لالا لا لا توو چشمات خواب داری لالا توی نگات مهتاب داری بخواب ای مهربونم شب درازه تو تب داری، دل بیتاب داری * لالا لا لا بیا و ماه ِ من شو که من بیبیام و تو شاه ِ من شو بخواب بیدل شدن دلتنگی داره لالا من بغضام و تو آه ِ من شو * لالا لا لا گل زنبق دل بى عشق بى رونق تو که مىبندى چشماتو شب و تاریکى مطلق * لالا لا لا گل شمعدونى و یاس لالا لا لا گل خوشرنگ احساس بخواب من از تو دورم، تو غریبى لالا لا لا دل عاشق چه تنهاس… * لالا لالا لا گل ریحون دلت میگیره از این زندون بخواب دنیا رنج و غم داره دلی پر درد و دلی پر خون * لالا لا لا گل حسرت گل یخ دل واموندهی تنها توو برزخ بخواب تا فاصله از ما جدا شه لالا لا لا دل عاشق به دوزخ * لالا لا لا کجایی یار دورم لالا لا لا تویی شعرم و شورم بخواب از چشم تو مهتاب زیباست لالا لا لا که توو یادت صبورم * لالا لا لا گل اطلسیام، آخ! لالا لا لا شب و بیکسیام، آخ! لالایی میخونم تا خوب بخوابی تویی تموم دلواپسیام، آخ! * لالا لا لا گل زیبای پامچال لالا لا لا دل خونین تکخال لالایی کن ورق برگشته و فال * لالا لا لا گل ختمی، گل سنگ لالا کن با صدای این شباهنگ من از تو دورم و دل بیقراره بخواب عشقم، از این دوری دلم تنگ * لالا لا لا غمت تقدیر من بود بخواب تنهاییهات تقصیر من بود من از اول یه خواب تلخ بودم که بیداری ِ تو، تعبیر من بود * لالا لا لا به چشمای تو سوگند که شیرینی گرفته از چشات قند لالا لا لا دوباره شب رسیده لالایی کن روی لبهات لبخند * لالا لا لا گل محبوبهی شب صدای پای غم توو کوچهی شب بذار چشماتو روو هم تا نبینی غبار بیکسی روو گونهی شب * لالا لا لا گل پیچک گل سوسن گل میخک غم دوریت فراوون و امید وصل تو اندک * لالا پیچ امینالدوله لالا بخواب عشقم، ببند چشماتو حالا لالا لا لا شب ِ سرد جدایی صدای گریهی مهتاب بالا * لالا لا لا دلم تنگه کجایی؟ لالا لا لا به دیدارم میایی؟ شب از راه اومده که تو بخوابی ولی تو عاشقی، سر به هوایی * لالا لا لا من امشب بیقرارم کنارم نیستی، طاقت ندارم بخواب بلکه توی خوابت ببینی که دلتنگم، غم بسیار دارم * لالا لا لا گل ساقه شکسته یکى بال و پر ِ طوقى رو بسته لالایى کن که از غمها رها شى قنارى بىصدا، بىحرف، خسته * لالا لا لا کلاغ ِ قصّهها پَر غم از قلب تموم عاشقا پَر لالا لا لا دلت از شادیا پُر لالا لا لا تموم غصّهها پَر این لالایی رو هم گوش بدین مخصوص کرمانی ها هست
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری خدا نزدیک فلب توست .. با یک آغوش وا کرده خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی عجب صبري خدا دارد ! میدونی چرا بین انگشتات فاصله هست؟ . . . . چون باید اون فاصله رو با انگشتای من پر کنی! دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
بیخیال قایق ....
یا که میگفتی ....
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد
ورنه این شعرو سخن
یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی ...
تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
جمله زیباتر میشد
تو ببخشم سهراب ...
که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم
بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا
بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم
زندگی رویا نیست
زندگی پردرد است
زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!
'گاهی با یک نگاه !!! دوست داشتن را میتوان حس کرد؟ وچه محتاجم به آن نگاه هزار حرف!! عشق زمانی ثابت میشود که از هم دلخوریم انسان وهنر
وقتی دلت شکست وقتی دیگه امیدی واست باقی نموند وقتی پناهت بی پناه شد وقتی کم اوردی وقتی دلت خسته شد وقتی همه چی واست بی اهمیت شد وقتی از این دنیا و آدماش خسته شدی وقتی .... . . دیگه خنده معنی نداره فقط میخندی تا بقیه غمه چشماتو نبینند ... خدایی یکم فکر کن؟؟؟ اگر من جای اون بودم ؟؟؟
نه يك نخ ... نه يك پاكت ... يك عمر هم كه سيگار بكشم فايده ندارد... تا خودم نسوزم ... دلم آرام نميشود ...!!! اين روزها سيگارم را نصفه ميكشم ... چون تو هميشه ميگفتي يه نخ روشن كن دوتايي بكشيم ... حالا كه رفته اي ... ببين ... ديگر آن كودكي نيستم كه دهانش بوي شير ميداد حالا بزرگ شده ام ... دهانم بوي سيگار ميدهد ... امروز باز هم سيگار كشيدم! آرام ،زياد،با احساس ... همه ي تو را ،همه ي آنچه كه از تو با من باقي مانده بود را دود كردم با همين بهمن هاي كوچك دوست داشتني... باز هم پاسخ نئشه ي من به اين سوال مسخره : مرگ يا زندگي؟ قطعا مرگ! دلم سيگار ميخواهد ميخواهم دود كنم فكرو خيال هاي بد را... بــاور نــدارم امــشـب آسـمــان بـی ســتـاره بـاشــد ، مــاه خــواب بـاشـــد و دلــم گــرفـتــه بـاشــد . . . . بــاور نــدارم لـحـظــه تـنـهــایـی را ، صـدای نـالـه مــرغ اسـیــر را ، سکــوت لـحـظـه هـای بـی کـسی را ! بـاور نــدارم در ایـن لـحـظـه بـی تــو بـاشــم . . . تـو رفـتـه بـاشـی و مــن دلـشـکـسته باشـم ! بــاور نـدارم یـک ثــانـیـه بـی تــو بـودن را ، بـاور نــدارم یک لحـظـه دور از تــو بــودن را ! نــه عــزیــزم بــاور نــدارم کـه بــرایـم در نـامــه ات نــوشـتـی خــــدانـگـهــدار ! اگــر بـخـواهـم بـاور کـنم بـی تـو بـودن را ، بــاور کـن نـمـیـخـواهـم ایـن زنــدگی را ! زنـدگی مـعـنـای بـی تــو بــودن را ایـنـگـونـه بـرایـم مـعـنـا کــرد . . . کـه خیـلی تلـخ اســت تـنـهـایــی ! مـن نـیـز زنــدگی را بــرای تـو ایـنـگــونـه مـعـنـا میـکنــم کـه بــدون تــو هــرگــز ! بــاور نــدارم طـلـوعـی را بـبـیـنـم کـه تــو در آن نـبـاشـی ، بـاور نــدارم غــروبی بـیـایـد و مــن بـی تــو بـاشــم ! از طلــوع تـا غــروب ایــن زنــدگی ، و از غــروب تـا طـلـوع آن مـیـخـواهـم بـا تـو بـاشـم ، بـه یـاد تــو بـاشـم ، در کـنـار تــو بـاشــم و آخـر سـر نـیـز در آغــوش تـو از ایـن دنـیـا رفـتــه بـاشــم ! بـاور نــدارم لـحـظـه هــای بـی تــو بــودن را ، لـحظـه هـا هـمـه مـیدانـنـد درد تـنـهـایـی ام را ! تـنـهـایی شــاهـد اسـت درد دلـتـنـگی ام را . . . مـیـخـوانـم و اشـک مـیـریـزم تـا بـبـیـنـم تـو را و بـگـویـم فــدای تــو عــزیــزم ، دلتـنـگـت بــودم ای بـهـتــریــنـم ، تــو آمــدی و دلــم بـاز شــد ، دوبــاره درد دل هـای عــاشـقــانــه بـیـنــمــان آغــاز شــد . . . بــاور دارم لـحـظــه هـای با تــو بــودن را . . . بـاور دارم کـه هـیـچـگـاه بـی تــو نـخـواهـم مـانـد . . . ! دِلــَــم مـــيـــخـــواد! خــُــــدا بــــيــــاد بــِــهــِـم بــِــگــــه: ديـــــوونــَــم کـــَـردی بــيــــا ايــنـــَـم هـــَـمــونــی کـــه مـــيــخــــواســــتـــــی… اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عـشقـت تــا ابـد مــردی ولـی روزی که رفـتی خــوانـدم از چـشـمـت ، کـه دلـســردی ! بـه طــرزی وحـشـیـانـه عــاشـق زیـبـایی ات بــودم بـه جــای عـشـق بـازی ، دایـمــاً بـازی در آوردی ! ارس مـی خـواســت در آغــوش دریــای تــو بـنـشـیـنـد ولــی بـا ســد قـهـــــرت نـقـشـه اش را بــرمــلا کــردی ! شــدم مـجـمــوعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا شــدی بـرعـکس مــن ، مـیــراث دارِ دردِ بــی دردی ! خـیـانـت در امــانـت طـبــق حـکــم شــرع جـایــز نـیـســت امــانـت بـــود عـشـقــم در وجــودت ، حـیــف نــامــردی ! مــرا بـا خــاک یـکسـان کــرده ای ، ای دشـمـن هــم خــون تــو را بـا خــاک یـکسان می کـنـم روزی کـــه بــرگــردی ! خدایا بگو که برگرده من هنوزم دوسش دارم ! ببین غمگین، ببین دلتنگ دیدارم... ببین خوابم نمی آید، ببین بیداربیدارم... نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو: تورا بیش از همه بیش از خودم دوست میدارم دیگرصدایت نمیکنم که بر گردی!! مهم باشم خودت بر میگردی.... تو می دانی حتی اگر کنارم نشسته باشی به خودم میگویم : قوی باش … به خودم میگویم : مهم نیست … اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..! خـــوبـــم اونوقت دلش میشکنه ...
روحم آزرده مرا وسوسه بیهوده مکن
دگر این لحظه تن پاک من آلوده مکن
یاریم کن که رود از یادم غم دیرینه ی این خاطره ها
شوق پرواز سراپای مرا میکشد تا پس این پنجره ها
پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
آسمون ابراتو بردارو و برو
دیگه تنها من و بگذار و برو
آسمون اخماتو وا کن آبی شو
آسمون آفتابی شو ، آفتابی شو
آسمون غرق به خون دل من
آسمون دشت جنون دل من
تک وتنها توی دنیای بزرگ
آسمون بی همزبون دل من
آسمون مرده دیگه مهر و وفا
عزم ما پر شده از رنگ وریا
نه محبت میشه پیدا نه صفا
آسمون قهره دیگه از ما خدا
آسمون کاشکی که میشد بپرم
تو دل آبی تو خونه کنم
کاشکی میشد مثال ابرای تو
زار زار گریه ی مستونه کنم
آسمون غرق به خون دل من
آسمون دشت جنون دل من
تک وتنها توی دنیای بزرگ
آسمون بی همزبون دل من
شوق پرواز سراپای مرا میکشد تا پس این پنجره ها
پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
*
بخواب ای طالع سعد خوشاقبال
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظه اول .. كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بيوجدان ،
جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر ، ويرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
...
اگر من جاي او بودم ، كه در همسايه صدها گرسنه ،
چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ،
نخستين نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پيمانه می كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه ميديدم يكي عريان و لرزان
ديگري پوشيده از صد جامه رنگين، زمين و آسمان را
واژگون مستانه می كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان سجده صد نامه می كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، براي خاطر تنها يكي
مجنون صحراگرد بيسامان هزاران ليلي نازآفرين را كو به كو
آواره و ديوانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، به عرش كبريايي با همه صبر خدايي
تا كه می ديدم عزيز نابجايي ناز بر يك ناروا گرديده ، خواري می فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بی صبرانه می كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه ميديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنه اين علم عالمسوز مردمكش ، به جز انديشه عشق و وفا ،
معدوم هر فكري در اين دنياي پرافسانه ميكردم.
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم ؟!
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشای زشتكاريهای اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم ، يك نفس كي عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد:
“دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند گفت :
“نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید :
“فکر هم میتواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد :
“نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
“اشک دیگر برای چیست؟”
خداوند گفت:
“اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد:
“شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند.”
زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند.
همواره بچهها را به دندان میکشند.
سختیها را بهتر تحمل میکنند.
بار زندگی را به دوش میکشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند.
وقتی خوشحالند گریه میکنند.
برای آنچه باور دارند میجنگند.
در مقابل بیعدالتی میایستند.
وقتی مطمئناند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمیپذیرند.
بدون قید و شرط دوست میدارند.
وقتی بچههایشان به موفقیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند.
وقتی میبینند همه از پا افتادهاند، قوی و پابرجا میمانند.
آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد.
کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند
زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت:
“قدر خودش را نمی داند . . .”
سیگار
فصل خرمالوست
فصل گَسِ تنهایی!!!
فصل هزار چیزی است که یک جایش میلنگد
شاید فصل هزار بهانه ی دیوانگی...
.
.
.
.
دل دیوانه ام هوای تب وتاب کرده است
هوای تپش برای لبانت...
هوای آرامش کرده است دلم...
هوای گریستن درآغوشت...
دل دیوانه ام هوای جنون کرده است این بار...
تقصیر از من است ........
آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی ...!
یادم رفت بپرسم “ کنار خودت یا خاطره هایت ...!؟؟؟
.
.
.
.
هنوز هم وقتی باران میبارد،
تنم را به قطرات باران می سپارم!
می گویند باران رساناست،
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند ........
.
.
.
.
باز هم دلتنگ توام !
حالا ببین نبودنت ، با من چه می کند …
به خودم شک کردن را می آموزم …
آیا واقعا ارزشش را داشت یا دارد ؟!
به خودم میگویم :
همیشه وقت هست برای فراموش کردن …
حداقل به اندازه باقیمانده ی عمرم …
ولی ته همه ی این ها این است . . .
“مــــــــن غـمـگــیـــنــــــــم”
اعـتـراف مـی کـنـــم : ..
زمــــانـــی دل یـکـی را ســوزانــده ام !!
حــالا ..
یـــکـــــی..
یـــــکــــــی ..
یـــــــــکــــــی ..
دلـــم را مــی ســوزانـنـد !!
مثــل پــدربـــزرگ
کــه خـــوب بـــود
و
مـُــــرد !!
مهر واقعی..
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
طراح : آبتین ـ |